تنهائی من و تو ..از س... شریعتی
 
من و تو در رویا

کمی دل تنگی

 
 

تنهائی من و تو ..از س... شریعتی
ارسال شده در سه شنبه 12 ارديبهشت 1391برچسب:, - 8:13


گاهی سرنوشت سختگیر و بی رحم می شود و مرا به دست تنهایی می سپارد.


هر بار که به تنهایی می اندیشم احساس ترسی آمیخته با غم به طرفم هجوم می آورد،


دستان نیرومندش را به دور گلویم حلقه می کند و گلویم را می فشارد.


تنهایی دنیایم را در تیرگی و سکوت فرو می برد و من نیز با خود بیگانه می شوم.

وقتی خود را ناگزیر می یابم و حصار تنهایی تنگتر و تنگتر می شود، تو راآشکارتر از آشکاری،  

تو

را انیس و مونس   می یابم.تو خلوت مرا پر می کنی و حصار تنهایی ام را در هم می شکنی  

  و بی رحمی تقدیر را جبران می کنی.


از احساس ترس و غم جان میستانی و به من می آموزی که امید سپر من در برابربی رحمی

سرنوشتو محرومیت هاست.من امید را در بین تک تک لحظه هایم تقسیم می کنم تا ناکامی

روح و ذهنم راشکنجه نکند.

می خواهم با خورشید امید تمام لحظه هایم روشن و پر نور باشند تا درروشنایی این نور راه

خود را بیابمو زیبایی ها را ببینم.تو مرا از چنگ تنهایی می رهانی تا دیگر اندیشه تنهایی برایم

ترسناک و غم


انگیز نباشد تا به تنهایی کسانی بیاندیشم که انس با خدایان نهان خویش را زیباتر و مفرح تر از انس با تو می یابند

اولین روز بارانی را به خاطر داری؟غافلگیر شدیم...چتر نداشتیم..خندیدیم..دویدیم..و به   

شالاپ شلوپ‌های گل آلود عشق ورزیدیم.دومین روز بارانی چطور؟پیش‌بینی‌اش را کرده

بودی..چتر آورده بودی..من غافلگیر شدم


سعی می‌کردی من خیس نشوم..و شانه سمت چپ تو کاملاً خیس بود..سومین روز


چطور؟گفتی سرت درد میکند..


حوصله نداشتی سرما بخوری..چتر را کاملاً بالای سر خودت گرفتی..و شانه راست من کاملا

خیس شد..


و چند روز پیش را چطور؟به خاطر داری؟که با یک چتر اضافه آمدی..و مجبور بودیم برای اینکه

پین‌های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم....دورتر برویم..فردا دیگر برای قدم زدن


نمی‌آیم.تنها برو!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


نويسنده یوسف؛سنجد